نتایج جستجو برای عبارت :

همدرد

تمام مدتی که روی تخت دراز کشیدم از کمردرد و دردشکم به خودم پیچیدم...مقاومت بیشتر فایده نداشت انگار و باید دست به دامن ژلوفنی میگرفتم که این چندماه همدرد من بود...بخاری را روشن کردم و خزیدم زیر پتو...عقربه های لعنتی ساعت تیک تیک حرکت میکنن و من از برنامه ام عقب می اُفتم...باید دردها رو فراموش کنم،باید یا علی بگم بلند شم و فاتحه ی اطفال رو بخونم...
 
نیم ساعتم سوخت شد و رفت توی هوا...
شبیه تشنگانیم و به دنبال نم دریاهمه دنبال این دنیا و ما هم در پی زهراغم زهرا ولی بود و علی همدرد زهرایشچرا مهدی نمی آیی؟ چرا ای یوسف زیباشبیه قرص ماهی و شبیه حضرت سقاشنیدم که تو می آیی شب عباس و تاسوعادو دستم از ادب بر سرکه می آیی در این هیئتتو می آیی و می سوزی و می خوانی برای ماخدا رحمت کند آن کس که گریان عمویم شدشنیدم که تو می گفتی عمویت عصر عاشوراسر و دست و تن و چشمش به شکل خارپشتی شدرسیده از مدینه تا کنار علقمه زهرا ...
ما یه همسایه پایینی داریم،چون پنجره اتاق من مشرف به حیاط اوناست،بیشتر سر و صداهاشونو میشنوم...بعد تازگیا فهمیدم که همسایمون بارداره،امروز داشتم درس میخوندم،شنیدم دخترش که 5 سالشه داره بلند بلند با یکی بحث میکنه میگه اگه به حرف آبجیت گوش نکنی چشمات و در میارم:|فهمیدی؟من آبجیتم ازت بزرگ ترم هر کاری گفتم باید بکنی:|
اولش فک کردم اینا بچشون به دنیا اومده و زود رشد کرده،بعد متوجه شدم توهمی بیش نیست:|
+کاش یه دوست درست و حسابی داشتیم که حداقل شادمه
آه از نبودن سایه ی آن ها در زندگی عجیب و غریب دست ساخته ی بی
نورِمان؛بَنّایی را بلد نیستیم که درست بسازیم؛بغض امانمان را گرفته‌ست.اگر نباشید سر به
زانوی کدام لاله بگذاریم که همدرد چشمان خونبارمان باشد؟!دست خواهش را کاسه ی
نیاز کدام شبنم کنیم؟درست است من همیشه همان مهمانِ سرگردانم اما چه باید
کرد؟روزگار اندوه آوریست اگر نباشید،تعارف که نداریم!گرچند شما که همیشه هستید و ما راه گم کرده ایم؛لطفی کنید و دوباره نه
چندباره نه هزارباره راه نش
توو کوچه کثیف فقر
یه پسر همسن من
با لبی سرخ از خون
تکیه داده به دیوار سرد
رو به روش یه دختر ناز
با لبی سرخ از رژ
زانو زده مثل همدرد
مانده بین ماندن و رفتن
دختر به فکر پایانی
پسر به فکر رهایی
من با جنون غریبی
منتظر سرخ ترین بوسه جهانی
نگاه کن من چه بی پروا چه بی پروابه مرز قصه های کهنه میتازمنگاه کن با چه سر سختی تو این سرمابرای عشق یه فصل تازه میسازمیه فصل پاک یه فصل امن و بی وحشتبرای تو که یه گلبرگ زودرنجییه فصل گرم و راحت زیر پوست منبرای تو که با ارزش ترین گنجینگاه کن من به عشق تو چه لیلاوارتن یخ بسته ی پروازو میبوسمبیا گرم کن منو با سرخی رگ هاتمن اون رگ های پر آوازو میبوسمتو رو میبوسم ای پاکیزه ی عریانتو رو پاکیزه مثل پرچم ایرانطلوع کن من حرارت از تو میگیرمظهور کن من شها
رضا میراب آرومه جونم
متن آهنگ آرومه جونم از رضا میراب

یه چیزی تو چشات که میکشه منو درهم
دل من تورو میخواد نباشی منم سردم
عشق تو خاصه برام هستی من آرومم
همیشه خواستنی منی تو دیوونم
حالا تورو دارمت نرو تو از عمد
میگم پیش همه تویی فقط همدرد
ادامه مطلب
فک کنم عمده ی حس ناخوشایندم برای اینه که تو اعماق ذهنم فک میکنم تلاش فایده ای نداره
و در واقع گویی جا زدم! متاسفانه
چون قبلا خیلی تلاش کردم و موفق نشدم و سختی کشیدم و هیچکاری هم از دستم بر نمیاد خسته شدم!!!!!
 
شاید باید از اول هدفگذاری کنم
با توجه به نیازهای روزم
هدف های کوچیک و آروم اروم بزرگترشون میکنم تلاشمم بیشتر میشه به مرور
وقتی نتیجه بگیرم انگیزمم بیشتر میشه حتما
اینکه همیشه خودم به داد خودم میرسم با اینکه خیلی ناراحتم میکنه که انگار اص
روزهای پایانی سالی که گذشت با عوارض مهلک شیوع ویروس کورونا همراه بود و متاسفانه پیامدهای بهداشتی و اجتماعی فراوانی دارد و خواهد داشت با هم میهنان عزیزم همدرد هستم و با اندوهی عمیق به خانواده هائی که عزیزانشان را از دست داده اند صمیمانه تسلیت می گویم و امید بهبودی برای بیماران دارم.
بخوبی می دانم که با وجود تمام این سال های مملو از سختی و درد و رنج هم میهنان نوروز کهن را پایدار نگهداشتند.
فرا رسیدن نوروز نماد چیرگی نور بر تاریکی و تجدید سال
همیشه کسانی برای اقتصاد جامعه تصمیم می گیرند که مستغنی هستند. همیشه این طیف طرفدار گرانی هستند. همیشه مستضعفین با گرانی مخالفت می کنند. آیا واقعا هر کس که سرمایه دار است اقتصاد را بهتر می فهمد یا لزوما هر کس که از اقتصاد چیزی سر در می آورد پول دار هم می شود؟ 
یعنی مستضعفین را محکوم کنیم به بی سوادی در اقتصاد؟
این معما زمانی حل می شود که مسئولین و تصمیم گیران جامعه بدون حقوق آنچنانی به سیاست گذاری اقتصادی اقدام نمایند که لااقل بگوییم اقتصاددا
با سلام و عرض ادب محضر انور تمامی مخاطبان فرهیخته ی این وبگاه ، بدینوسیله فرارسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان عالم ، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را خدمتتان تسلیت و تعزیت عرض می کنیم . رجاء واثق و امید شائق داریم که در این ایام از برکات وجودی آن امام همام برخوردار گردیم . ان شاء الله تعالی .
اکنون و الآن شورشی در خلق عالم افتاده و نوحه و گریه و زاری و ماتم در همه ی اقطار عالم امکان به پاست . این شورش مقدمه ای برای پویش راه حسین علیه ال
1- محبت کنیم ، بی هیچ توقعی
2- خوشبین و امیدوار باشیم هر کلمه ای که به زبان می آوریم انرژی دارد بکوشیم انرژی مثبت جاری کنیم
3- خوش قول باشیم حداقل اگر نمیتوانیم ، قول ندهیم (سخته ولی شدنیه)
4- شنونده ی خوبی باشیم 
5- همدرد باشیم 
6- هر روز یک چیز جدید یاد بگیریم
7- در مورد روانشناسی اقتصاد تاریخ و فلسفه بیشتر بخوانیم
9- غر نزنیم!!!!
10- در مورد شخصیت های موفق و کاریزماتیک تاریخ بخوانیم
11- در لحظه و متمرکز باشیم چگونه ؟ مدیتیشن یک راه حل خوب 
سخنی با خودم :
در این ایّام ملّت عزیز ما به خاطر حوادث سیل دچار گرفتاری است و در
بخشی از موارد، مردم مصیبت‌زده‌اند؛ تلفات جانی یا خسارات، که امیدواریم
ان‌شاءالله به توفیق الهی، به کمک پروردگار، مسئولین محترم با پشتیبانی‌های
عظیم مردمی که بحمدالله تا امروز وجود داشته است، بتوانند بار سنگین این
حادثه را از دوش مردم ایران بردارند.
بحمدالله تلاش مردمی در این قضیّه تلاش خیلی خوبی بود. این، بار اوّل هم
نیست؛ در همه‌ی حوادث طبیعی و بلایای طبیعی، ملّت ایر
شاید مسخره به نظر برسه ولی این روزا که دیگه اون ادم نیس من با زنش دارم صحبت میکنم...چیزهایی برام تعریف میکنه که شاخ درمیارم..یعنی واقعا نمیتونم عمق وقاحت رو براتون شرح بدم! از وضعیت اشفته خانواده اون اقا در حال حاضر، از وضعیت خودش، چیزایی که به سرش اومده...یه جورایی انگار شدیم همدرد هم...انگار جفتمون یه بلا سرمون اومده باشه که البته مال اون به دفعات از مال من سنگین تره و با حرف زدن و پیدا کردن بلاهای مشترکمون همو اروم میکنیم..اون ادم،   زن خودش ر
سلام رفقا
بابا جون دارم به مرز جنون می رسم. کلی درد و مرض روحی و روانی دارم که روز به روز دارن حادتر می شن مثل وسواس. خیر سرمون سی سالمونه، علاف و بی هدف مثل یه گوسفندی که گله رو گم کرده دارم سرگردان می چرخم. 
همیشه قبل خواب به سبک چوپون زمون حضرت موسی با خدا نجوا می کنم میگم آخه قربون چارقدت بشم چرا منو تو این جا دنیا آوردی!؟ چرا باید تو بازه ی زمانی ... دهه شصت، دنیا بیام که سی سال بعدش یعنی 98 این جور حیرون و ویلون باشم. 
میدونم تنها نیستم، بخش زیا
از ختم فراز بر میگردم (همکلاسی دبیرستانم که توی هواپیمای کیف بود). برگشتنه توی تاکسی بنرهای "همه همدردیم" رو نگاه می کردم و به چشمهای سرخ و از گریه خشک شدۀ پدر فراز فکر می کردم. شما همدرد ما نیستین عزیز دل، شما خودِ خودِ درد هستین. شماها امثال نادر طالب زاده و کوشکی و زینب ابوطالبی هستین، یه سری هیولا که میگن صدتای این هواپیما هم در راه مملکت بزنیم هیچه. دهن کثیفتون رو باز می کنید و به خودتون اجازه میدین در مورد خاک و ناموس این مردم اظهار نظر کنی
بسم الله
تو یه جلسه ای قرار بود تدبر سوره همزه بگم . شروع کردم و گفتم و گفتم تا رسیدم به این آیه که « یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ »
فرد فکر میکنه اگر یه عیبی در اون نیست و یه امکانی رو داره در دنیا نسبت بهش مالک هست و خودش رو در اون امکان یا نعمت جاودانه میدونه و فک میکنه الی الابد اون امکان براش موندگار هست و همین دلیل میشه تا دیگران رو به واسطه نداشتن اون امکان مورد همز و لمز(عیب جویی و تحقیر ) قرار بده .
به اینجا که رسیدم یهو یاد همه اونای
 
 
روزهای کرونایی روزهای خوبی نیستند، حداقل برای من و کسانی که در حرفه ی من فعالیت می کنند، اما من از روزهای بعد از کرونا بیشتر می ترسم. این روزها همه ی دنیا با هم همدرد هستند، این بار ما تنها نیستیم. سال گذشته مدام تنها بودیم، از سیل فروردین تنها بودیم تا اتفاقات آبان تا ماجرای هواپیما. سال قبل ترش توی بالا رفتن مدام دلار و کاسته شدن از ارزش ریال، در تمام لحظه های دور شدن از آرزوهایمان تنها بودیم. این بار درد سخت تر است اما تنها نیستیم. اینکه
اینا درصدای کنکور 97 ان که امروز صبح دادم:)) و البته تقریبا نصفش واقعا سوالای کنکور بودن:/ بنابراین فک میکنم درصدای فردا احتمالا همینا مثبت منفی 20باشن نهایتا؛)) 
در زمینه استرس که خب بدتر از المپیاد نیستم و استرسم حتی نصف چیزی که پارسال بود نیست ولی خب کنکوره دیگه:)) مگه میشه نترسید؟ 
بعد مثلا الان با تمام وجود دوست دارم رتبه ام خوب بشه و هرچی بیشتر بهتر ولی دلیل خاصیم براش ندارم:/ یعنی همه شون دلایل شخصیتی و روانی مثل اعتماد به نفس پیدا کردن، نر
با وجود تمام این زیبایی ها باز هم روحم آرام نیست
پس شما هم برای حاجتم دعا کنید
اللهم ارزقنی الشهاده فی سبیلک به حق الحسین ع
 
ابرمرد زندگی ام چه زیبا اینگونه نجوا می کرد با خدای خویش :
" من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفت
چه ماهرانه زمانه فریب می دهدت
برای لغزش تو وعده سیب می دهدت
سوار بال خیالش کند بچرخاند
نوید یک کفنی با دوجیب می دهدت
.
بگوید از سحر امّا بسوی شب ببرد
به وادی ظلماتت به صد تعب ببرد
رفیق ره شده همدرد لحظه ها ، آنگه 
به دست توطئه های رقیب می دهدت
.
به لطف خود به تو فرصت دهد به پروازی
تو در گمان که توانی جهان نو سازی
درست لحظه ی اوجت به تو بفهماند ،
همان که برده به اوجت نشیب می دهدت
.
بدام بازی ایّام می کشد وَ سپس
به سرزمین عجایب بَرَد به سعی عَبَث
غمین
اگرچه شب نیست، روز شده است، وقت بیداری ست، وقتِ تقلا و کار و کوشش است، من نیز بیدارم و با دیو درد گلاویزم. نه شب آرام و نه روز قرا دارم. شعری و ترانه ای که زیر پرتو ماه باید گوش کرد و خواند، زیر تیغ آفتابی می خوانم که از وجودش بی خبرم، درون ظلمت درد است. همهٔ عمری که کردم تاکنون یا صرف آرزو کردن شد یا نصیب تجزیه شدن! الحق و الانصاف تولدم تسلیت داشت نه تبریک! اگر خاک رویم نیست، و در کفن سفید نغنودم از بدبیاری ست وگرنه زنده نیستم. 
 
امشب ای ماه به در
رفیقم میگفت : ۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز، رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و  شوهری بودند که یه بچه تپل و شیرین ۳ یا ۴ ساله  داشتند. اتوبوس راه افتاد، ۱۶ ساعت راه بود. طی راه؛ بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود هی بسمت من نگاه میکرد و میخندید.چند بار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید. دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش. تو دالی بازی؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم،بچه  کمی خندید.
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین بالاخره ک
اینکه یه آقا ،بخواد مردسالارباشه 
قابل تحمل نیست اصلا!
 امادور ازذهن نیست... 
هم زمان بااینکه قابل تحمل نیست،حال ادم بدمیشه ازاین وضعیت ،  قابل تصور تره 
چون
میتونه مربوط باشه به تربیت خانوادگیش 
یا در خوشبینانه ترین حالت 
میتونه مربوط باشه به 
شرایط فرهنگی جامعه 
 
وحتی  میتونه مربوط باشه به قسمتی درناخودآگاهش ،
 
 اون قسمتی که اون دوتا عامل قبل دراون بی تاثیر نبوده وازاون دوتاعامل تاثیر پذیرفته
 
شایدبخشیش ارادی، بخشیش غیرارادی ،بوده
با نوایِ شعر، گوشه‌ای از زیبایی‌های پاییز در روستاهای طالقان را با هم به نظاره می‌نشینیم. 
 
تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی
 
چو می‌پیچد میان شاخه‌هایت، هوی هوی باد
 
به گوشم از درختان های‌ های‌ گریه می‌آید
 
مرا هم گریه می‌باید، مرا هم گریه می‌شاید
شاعر: مهدی سهیلی
 
باغ بی ‌برگی
 
خنده‌اش خونیست اشک آمیز
 
جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن
 
پادشاه فصل‌ها، پاییز
شاعر: مهدی اخوان ثالث
 
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آم
روز پنج‌شنبه 30 آبان 1398 بعد از ظهر در دانشگاه قم آزمون استخدامی برای مراکز دولتی برگزار می‌شد. بنده هم مثل بقیه خلق در این آزمون برای موقعیت شغلی بهتر با دریافت حقوق دررسید و نه بعد از دو یا چهار ماه بعد در شهر مورد نظر در این آزمون شرکت کرده بودم. بنابراین سر ساعت اعلام شده در مکان مورد نظر حضور داشتم. هنگامی که برای ورود مراجعه کردم اعلام کردند که با نیم ساعت تاخیر آغاز خواهد شد. بنابراین همانجا ایستاده و به خلق نگاه کردم، بی اختیار یاد روزه
درمان زخم / زخم بستر
تجربه هایی از زخم بستر
 اسفند 22, 1397
زخم بستر به آسیب وارده در قسمتی از پوست گفته می شود که معمولاً در اثر نشستن یا خوابیدن طولانی در یک حالت ثابت ایجاد می شود.
تجربه هایی از زخم بستر و درمان آن
وقتی یک شخص مدت ها در بستر بماند و تغیر وضیعت ندهد ، فشار زیاد در قسمت های خاص از بدن که با بستر در تماس است وارد می آید.
زخم بستر به اصطلاح از سایده گی زیاد بدن به سطح بستر، ایجاد مز شود و بعضی از مردم آنرا بنام زخم فشار نیز یاد می کنند.
      بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک مقام معظم رهبری
با سلام و عرض ادب به حضور حضرتعالی مطالبی چند به عنوان یک دردمند مسلمان بعرض میرسانم
 
اینجانب و بسیاری از دوستان همدرد و از یاران معتقد و راضی به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام کبیر انقلاب هیچ گاه از یادم نمی رود که پدر برای من و دوستان جوان همراه این نوید را می داد و بر گفته اش باور داشت که دیگر تبعیض طبقاتی و اشرافی گری نخواهیم داشت !
با اطمینان خاطر می گفت گذشت آن زمان که سرنوشت ط
بین نوشته‌ها و رفرنس‌های قدیمی، این نوشته را از ویل دورانت، فیلسوف و متفکر بزرگ غربی پیدا کردم که در کتاب لذات فلسفه‌اش نگاشته بود. چون مربوط به روانشناسی بود آن را یادداشت کرده بودم. درباره خصوصیات یک مرد منفی. بد نیست با هم آن را بازخوانی کنیم. 
***
صاحب خوی منفی خود را حقیر می شمارد و با آنکه صفاتی را از شکل و قیافه و ذهنش بر می خیزد، می ستاید همیشه با ناشیگری متوجه ضعف جسمانی خویش است و به کارگران قوی و مردان کاری بلندبالا که مغرور از قدرت
نکته بسیار بسیار مهم! لطفا هیچ کلمه ای مبنی بر اینکه این نوشته ها در مورد چه کسانیه مطرح نکنید. من سعی کردم هویت ها رو بیان نکنم. شماهم کمک کنید تا حریم خصوصی بقیه حفظ شه. ممنونم. 
۱: از دوره میهن بلاگم میشناختمش. ان زمان ۱۵ ساله بودم گمانم. (واقعا پنج سال میگذره؟ !) انتخاب رشته دبیرستان را کردم و وای که آن سالها چه قدر تنها بودم! المپیادی بود و عاشق فیزیک! من؟ داغان دو عالم در فیزیک! شب قبل از امتحان فیزیک، گفته بود صبح زود _ ساعت سه گمانم_ بیدارم می
 
نوعدوستی و مهربانی از ویژگی‌های انکارناپذیر ما ایرانی‌هاست. شاید بنا به دلایلی نتوانیم از شادی همه کسانی که می‌شناسیم، شاد شویم اما تقریبا همیشه از ناراحتی اطرافیانمان، اندوهگین می‌شویم. بعضی مشکلات، مثل از دست دادن عزیزان به قدری شایع هستند که می‌توان گفت همه ما به نوعی آن را تجربه می‌کنیم. این یعنی، اگر با خانواده داغداری روبرو شویم می‌توانیم علاوه بر همدلی، همدردی هم از خود نشان دهیم. همدلی یعنی سعی کنیم شرایط دیگران را درک کنیم
امتحان انشا نوبت اول یازدهم تجربی
به قلم من
موضوع:ویژگی های ظاهری و رفتاری یک شخصیت را توصیف کنید.
 
از همان اول روز که دیدگانم به جمالش روشن شد جذابیت او چون شیرعسل به کامم نشست.به اثری هنری می مانست..نه ازان جهت که همگان او را زیبا می پناشتند.بالعکس یک اثرهنری مدرنیته بود و هرکسی قادر به درک جذابیت این قبیل اثار هنری نیست.اورا الیس می نامند و خودش نیز چون اسمش شکوفه گیلاسی در مرداب زمستان خاکستری این زمانه است.
 
 
متوسط قامت بود,انقدر که درم
سلام
من دلم نمیخواهد وقت عزیزتان را بیخود هدر بهم.اگر این پست را نخوانید هیچ چیز را از دست نداده اید؛ولی برای اینکه تا اینجا امده اید دست خالی بر نگردید..پیشنهاد من اینست که توضیح عنوان را در اخر اخر پست بخوانید:)
خب، دوباره یادم رفته بود اینجا هیچکی ادمو به خاطر خودش دوست نداره و هیچکی اصولا براش مهم نیست که تو زنده ای یا نه.اینجا که میگم مکانی است حدودا سه در چهار یا بیشتر که 4 انسان عاقل و بالغ همنفس هم در آن زندگی میکنند هر لحظه با هم در ارتب
بسم الله الرحمان الرحیم
 * تا کسی شهید نبود ؛ شهید نمی شود.
 ☜.....اشاره :
جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در رشت با سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. من با اشتیاق این خبر را که از شبکهءخبر پخش شد دنبال کردم . آنوقتها هنوز گیرنده دیجتال نداشتیم و از رسیور ماهواره ای که روی شبکه "عرب ست" تنظیم بود و به مدد آن تمامی شبکه های استانی پخش شده از سیمای ج.ا.ایران را می توانستیم ببینیم. سریعا" شبکه
بسم الله الرحمان الرحیم
 * تا کسی شهید نبود ؛ شهید نمی شود.
 ☜.....اشاره :
جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در رشت با سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. من با اشتیاق این خبر را که از شبکهءخبر پخش شد دنبال کردم . آنوقتها هنوز گیرنده دیجتال نداشتیم و از رسیور ماهواره ای که روی شبکه "عرب ست" تنظیم بود و به مدد آن تمامی شبکه های استانی پخش شده از سیمای ج.ا.ایران را می توانستیم ببینیم. سریعا" شبکه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها